حقایقی در مورد دوستی و کودکان اوتیسم

همدلی در کودکان اوتیسم| دوست اوتیسم
دوستی و دوست‌یابی از جمله مهارت‌های مهمی است که باید در کودکان با اختلال طیف اوتیسم به آن توجه شود. اگر به پسرم مهارت‌های دوستی را مستقیماً آموزش داده بودم، اکنون او چند دوست واقعی داشت. تماشای پسرم به عنوان یک کودک پیش‌دبستانی در زمین بازی روبروی خانه استرس‌زا بود. این یکی از اوّلین سرنخ‌هایی بود که متوجه شدم ممکن است پسرم دارای تأخیر رشدی در مهارته‌ای حرکتی داشته باشد. او نمی‌دانست چگونه با کودکان دیگر ارتباط برقرار کند یا چه بگوید، و روش بازی آن‌ها را درک نمی‌کرد. می‌خواستم برایش کاری کنم، امّا نمی‌توانستم. او اکنون دوازده ساله است، امّا چند سال پیش به من گفت: “دوستان واقعی من هرکاری که می‌کنم، من را می‌پذیرند، و همیشه این کار را می‌کنند.” به یاد دردی که هر دو احساس کردیم وقتی نمی‌دانست برای دوست پیدا کردن چه باید بکند افتادم و نفس راحتی کشیدم.  

کلاسهای مهارت‌های اجتماعی بسیار به پسر من کمک کرد.

پسرم باید دوستی را به صراحت یاد می‌گرفت. او در محیط مدرسه‌ای یکپارچه در برنامه‌ای که برای کودکانی مثل او طراحی شده است، به مدرسه می‌رفت. از زمان مهدکودک، او چندین‌بار در هفته به همراه همسالان اوتیسم خود به‌طور جداگانه در کلاس‌هایی شرکت می‌کرد تا این مهارت‌ها را در یک محیط سرگرم‌کننده و صمیمی‌ بیاموزد. حدس بزنید اکنون دوستانش چه کسانی هستند؟ او همچنین کلاس‌های دوست‌یابی را در کلاس‌های دوستی، در مرکز مطالعات کودک دانشگاه نیویورک گذراند. برنامه آن‌ها شامل آموزش لازم والدین به‌طور همزمان با گروه برای کودکان بود. از ما والدین خواسته شد که در مورد تکالیف هفته گزارش بدهیم، تماس‌های تلفنی را تسهیل کنیم و فیلم‌نامه‌ها را با کودکانمان تمرین کنیم. به ما آموزش داده شد که چگونه از کودکانمان به‌خاطر تلاش‌هایشان حمایت کنیم. درحالی که ما این آموزش‌ها را فرا می‌گرفتیم، در سالنی دیگر، تعداد انگشت‌شماری از دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل شجاع در میان هیاهویی کنترل شده، مهارتهای اجتماعی عملی را بازی می‌کردند. کودکان به‌خاطر انگیزه‌ای که داشتند در برنامه‌ها پذیرفته شدند. بزرگسالان و والدین ممکن است در مورد اهمیّت آموزش مهارت‌های دوستی به کودکان اوتیسم با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند، که من درک می‌کنم. من نمی‌خواهم به کودکان “غیرمعمول” ما مهارت‌های معمول خودسرانه آموزش داده شود. برای من مهّم نیست که آن‌ها تماس چشمی‌ داشته باشند یا کم صحبت کنند. اگر واقعاً به زمان تنهایی نیاز دارند، مجبور نیستند روابط اجتماعی خود را بیش از حد گسترش دهند. من هرگز هیچ کودکی را مجبور نمی‌کنم که برای دوست پیدا کردن تلاش کند. هرچند که پسرم در طول مدّت کلاس‌ها، بسیار در حال تقلا و اشتیاق برای برقراری ارتباط بود. او هرگز برای بازی درخواست تاریخ نمی‌کرد، امّا وقتی با کودکان دیگر وقت گذاشتم، دیدم که چقدر خوشحال بود. معلوم بود که می‌خواهد وصل شود. او در حسرت کودکان دیگر بود. در شعری از آدرین پارکورست، او می‌گوید: «تو قبلاً به یک قبیله چهار نفره تعلق داشتی. ما از روزی که به دنیا آمدی دوستت داشتیم.» خانواده ما یک قبیله سه نفره است. به عنوان تک فرزند، این موضوع برای او اهمیّت بیشتری داشت.  

حقایقی در مورد دوستیپسرم انگیزه زیادی برای ارتباط با کودکان دیگر داشت. او فقط نمی‌دانست که چرا در مهارت‌های دوستی‌یابی‌اش تأخیر دارد و اعتماد‌به‌نفس و اطلاعات کافی نداشت.

درک دیدگاه یک شخص دیگر همیشه برای او یک چالش بوده است. او غریزه‌ای نداشت که به چه کسی نزدیک شود و پس از چند بار اشتباه، کنار می‌کشید و تسلیم می‌شد.

وقتی بزرگتر می‌شدند، کودکان می‌توانستند بگویند او متفاوت است، امّا معلوم نبود چگونه است. او فقط آنقدر دمدمی ‌بود که به جای دوست تبدیل به یک موضوع کنجکاوی شد.   یادم می‌آید که یک کودک 4 ساله در مهدکودک از من پرسید که چرا پسرم مدام می‌پرد. به او پیشنهاد دادم که از او بپرسد. او پاسخ داد: “چون من هیجان زده هستم!” و همین بود. چقدر خوب بود که میشد همه قضاوت‌ها را به این راحتی توضیح داد. او خوش شانس بود که پسرعموهایی داشت که در آن نزدیکی زندگی می‌کردند و فرزندان چند تن از دوستانم که با ما ماندند. اوّلین بحران بزرگسالی زمانی رخ داد که پسرم پیش‌دبستانی را شروع کرد. او اغلب غرق در افکار خودش و در مضیقه بود، حتی با وجود اینکه پسرم کوچک بودند و مراقب‌ها دوستش داشتند، زمان برد تا متوجه شدیم که او اجتناب حسی شدید دارد. او همچنین نیازمند کمک برای رشد اجتماعی و ارتباط با همسالانش بود. در مهدکودک، پسرم وارد برنامه‌ای شد که در مدارس دولتی شهر نیویورک به نام برنامه آشیانه اوتیسم تعبیه شده بود. این برنامه شامل بودن با همسالان معمولی و رشد اجتماعی در یک گروه کوچک با یک گفتاردرمانگر می‌شد. همچنین این برنامه مربیگری ماهانه والدین را ارائه می‌داد. در اوّلین گروه والدینی که در آن شرکت کردم، احساس آرامش داشتم. همدلی، خرد و درک والدین کودکان بزرگتر در برنامه، زخم‌های انزوا را در من التیام بخشید که حتی نمی‌دانستم این زخم‌ها وجود دارند. آن زمان بود که تأثیر عمیق داشتن جامعه‌ای متشکل از والدینی که درک می‌کنند را کشف کردم. برنامه حضور و پذیرش بر فرهنگ کل مدرسه تأثیر گذاشت و مکانی دنج برای پسرم ایجاد کرد تا هویِت شخصی و حمایت از خود را رشد دهد در حالی که واقعاً همان چیزی که هست پذیرفته شود. مداخله توسعه اجتماعی در برنامه درسی پنج روز در هفته گنجانده شد، امّا ما هنوز نیاز به آموزش دوستی حتی بعد از مدرسه را احساس می‌کردیم.   حقایقی در مورد دوستی

نکاتی مهم برای کمک به کودکان اوتیسم در دوست‌یابی

برای والدین کودکان خردسال اشکالی ندارد که کار را با کودکان جدید شروع کنند. فقط قبل از اینکه ورود کنید و شروع به کمک کنید، با فرزندتان مشورت کنید. اگر آن‌ها زبانی ندارند که صریحاً به شما بگویند، زبان بدن آن‌ها و طاقت خود را بررسی کنید. احتمالاً در اعماق وجود می‌دانید که آن‌ها چه می‌خواهند. آیا اصرار شما برای مداخله واقعاً ناشی از اشتیاق آن‌ها برای برقراری ارتباط با آن کودکان خاص است، یا از اضطراب شما ناشی می‌شود که ممکن است فرزندتان هرگز دوستانی نداشته باشد؟ خود را در شرایط فعلی قرار دهید. در این لحظه چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا فرزند شما واقعاً می‌خواهد بازی کند یا فقط از تماشای آن راضی است؟ شجاعت لازم برای نزدیک شدن به یک فرد جدید را الگودهی کنید؛ می‌توانید به والدین یکی از دوستان بالقوه‌ی زمین بازی «سلام» کنید و با هم صحبت کنید. من در این کار خوب نیستم و پسرم معمولاً وقتی با پدر یا مادربزرگش است دوستان جدیدی پیدا می‌کند. دستورالعمل‌ها می‌توانند مشکل‌ساز باشند، امّا شروع خوبی هستند؛ می‌توانید به کودک خود یادآوری کنید که می‌تواند به کودک دیگری «سلام» بگوید، امّا سعی کنید زیاد به دعوت‌های کلامی‌ برای بازی تکیه نکنید. راستش را بخواهید، بیشتر کودکان معمولی فقط در زمین بازی با هم بازی می‌کنند بدون اینکه ابتدا در مورد آن صحبت کنند. اگر آن‌ها صحبت کنند، اغلب چیزی است که برای بزرگسالان بی‌معنی به نظر می‌رسد. در ابتدا دوستانی احتمالی را برای آن‌ها انتخاب کنید؛ بهتر است کودک دیگر نیز خودش باشد. به دنبال کودکان کوچکتری باشید که در مورد فرزند شما کنجکاو به‌نظر می‌رسند. اگر بتوانید ابتدا با والدین آن‌ها ارتباط برقرار کنید، این یک امتیاز است. پیوستن به گروهی از کودکان سخت‌تر است. کودکان بزرگتر ممکن است از الگو‌ بودن لذّت ببرند. درحالی که کودکان همسن کودک شما می‌توانند پیچیده‌ترین باشند، مگر اینکه علایق یکسانی داشته باشند یا فقط آن‌ها را صدا کنید. تماشای بازی قبل از شروع در واقع راه مناسبی برای ورود به بازی است؛ اگر فرزندتان خیلی زود بخواهد به آن‌ها ملحق شود، نمی‌داند قوانین چیست و ممکن است فقط به این دلیل که زمان مناسبی برای اضافه کردن بازیکن جدید نیست، رد شود. به فرزندتان فشار نیاورید. صبور باشید؛ فرزندان دوستانم ابتدا دوستان پسرم بودند. گاهی‌اوقات این کار نتیجه می‌داد و گاهی اوقات بمباران می‌شد. به‌طور خاص به یکی از دوستانم فکر می‌کنم که خانواده‌اش دوران بسیار چالش‌برانگیزی را سپری کردند. در آن مدّت پسر او و من با هم دعواهای زیادی داشتند. برای من مهّم بود که به آن‌ها پایبند باشیم، حتی وقتی سخت بود. این به من فرصت داد تا با پسرم در مورد ارزش‌هایم و معنای دوستی صحبت کنم. می‌خواستم ارزش وفاداری را یاد بگیرد. حالا آن‌ها خیلی‌خوب با هم کنار می‌آیند! وقتی فرزندتان مدرسه را شروع کرد، از معلم فرزندتان بپرسید که با چه کسی ارتباط برقرار می‌کند؛ اگر فرزندتان تأیید کرد، با والدینش تماس بگیرید تا ببینید آیا آن‌ها مایل به برقراری ارتباط هستند یا خیر. برای والدینی که نمی‌شناسید می‌تواند ترسناک باشد، که به ما یادآوری می‌کند که نزدیک شدن به همسالانی که نمی‌شناسند برای فرزندانمان چقدر ترسناک است. شجاعت لازم برای آسیب‌پذیر بودن را الگو کنید. اگر به نظر نمی‌رسد مناسب باشد، به روح خود اعتماد کنید. فرزند شما نقاط قوت زیادی دارد و می‌توانید هنگام آموزش دوستی روی آنها تمرکز کنید. آن‌ها در مورد موضوعات خاص اطلاعات زیادی دارند. کودکانی با علایق مشابه پیدا کنید و آن‌ها با هم خوشحال خواهند بود!  

نکات من برای کمک به کودکان اوتیسم در مدیریت زمان بازی:

– به عنوان والدین، وظیفه ما آماده‌سازی و مدیریت محیط است. خانه، زمین بازی، یا چه محیط‌های دیگری وجود دارد؟ چه زمانی از روز؟ چه فعالیّتی؟ چگونه همه در امان خواهند ماند؟ می‌توانید کودک خود را با داستان‌های اجتماعی، چک‌لیست یا با بازی نقش به کمک عروسک‌ها آماده کنید. – والدین کودکان «آسان» از قبل برنامه‌ریزی نمی‌کنند و در واقع، احتمالاً تاریخ بازی را راهی برای استراحت می‌بینند. وقتی پیش از موعد، والدینی با من تماس می‌گیرند و سؤالات پر چالش می‌پرسد و مرزهای مشخصی را تعیین می‌کند، آن موقع است که متوجه می‌شوم، اینها آدم‌های مناسب برای کودک اوتیسم خود هستند. – کوتاهش کن، مگر اینکه ببینید این کودکان برای سرگرم کردن خود وقت می‌گذارند. پسرم و یکی از دوستانش رابطه‌ای دارند که شروع سختی داشت ولی با گذشت زمان بهتر شد. اینها دقیقا همان خانوادههایی هستند که باید با آن‌ها برای تعطیلات برنامه‌ریزی کرد. – هنگامی‌که کودک شما دوست پیدا کرد، می‌تواند یک پرونده دوست ذهنی راه اندازی کند. آن‌ها می‌توانند چیزی را که در مورد دوستشان یاد گرفته اند به شما بگویند. سپس، می‌توانید قبل از جلسه بعدی به آن‌ها یادآوری کنید. اگر آن‌ها مطمئن نیستند که بچه دیگر به چه چیزی علاقه دارد، به آن‌ها  فشار نیاورید. شاید به چیزی توجه کرده که بتوانید آن را پیشنهاد دهید؟ – سوال پرسیدن یک مهارت ضروری است. هنگامی‌که کودک شما آماده است، می‌تواند از دوست خود چیزی بپرسد و به پاسخ گوش دهد. هیچ فایده‌ای برای اجبار این موضوع وجود ندارد، زیرا این یک مهارت رشدی است، امّا می‌توانید سوالاتی را مطرح کنید. شما می‌توانید آن را مدل کنید و می‌توانید با عروسک‌هایی که از یکدیگر سؤال می‌پرسند داستان یا نقش بازی کنید. من هنوز اوّلین باری را که پسرم بدون درخواست من از بچه دیگری سوال کرد را به یاد دارم. پسر عمویش بود. او را به نام خطاب کرد، سپس پرسید: “مامانت کجاست؟” ما سال گذشته مدرسه راهنمایی را شروع کردیم، و من دوباره به خاطر عصبانیّت و انزوای خودم در اندوه فرو رفتم. پسرم هم عصبی بود. به او گفتم: “اگر یک دوست داری، کافی است.” امّا او تعداد کمی ‌دوست دارد. او هنوز هم نمی‌خواهد بعد از مدرسه با دوستانش ارتباط برقرار کند، امّا به اندازه کافی تعامل اجتماعی دارد و به اندازه کافی دوستش دارد تا بتواند از پس آن بربیاید. با خودش بودن پیشرفت کرده است. بسیاری از دوستان نزدیک او نیز معمولی هستند، و او واقعاً در ارتباط با آن‌ها خوب عمل می‌کند.    
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *